آن دم که برقِ دیدگانش بر من افتاد انگار گویِ آتشین در خرمن افتاد در قلب تاریکم فروغی جاودان شد تاب و توانی در دل و جان و تن افتاد از شور و شادی در دلم قند آب می شد با خویش گفتم نانمان در روغن افتاد راهِ منِ سرگشته در کوه و بیابان در طرفه العینی به باغ و گلشن افتاد دیدار مهدی(عج) عالمی دارد مهاجر رویای صادق در ضمیرم متقن افتاد 1379/8/8 - تهران
آن دم که برقِ دیدگانش بر من افتاد
انگار گویِ آتشین در خرمن افتاد
در قلب تاریکم فروغی جاودان شد
تاب و توانی در دل و جان و تن افتاد
از شور و شادی در دلم قند آب می شد
با خویش گفتم نانمان در روغن افتاد
راهِ منِ سرگشته در کوه و بیابان
در طرفه العینی به باغ و گلشن افتاد
دیدار مهدی(عج) عالمی دارد مهاجر
رویای صادق در ضمیرم متقن افتاد
1379/8/8 - تهران
آرشیو همه مطالب