امام خمینی (ره) والله اسلام تمامش سیاست است؛ ***** مقام معظم رهبری: به گفتار امام و کردار امام اهتمام بورزید ***** امام خمینی(ره): ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد 1367/4/29 ***** امام خمینی(رحمة الله علیه) : حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند 1366/5/12***** امام خمینی (ره) شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است ***** امام خمینی (ره): ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم ***** امام خمینی(ره) ”من برای آنکه شما جوانان شایسته ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.„ ***** حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَ یونِسَ الرِّفاقَ؛ خوش اخلاقى روزى ها را زیاد مى کند و میان دوستان انس و الفت پدید مى آورد. «نهج الفصاحه، ح 781»***** امام خمینی(س) علم همراه تهذیبِ نفس است که انسان را به مقام انسانیت می رساند .هم در علم کوشا باشید و هم در عمل و هم در تهذیب اخلاق ***** بايد مسائل اسلامي حل بشود در اينجا و پياده بشود. بايد مستضعفين را حمايت بكنند، بايد مستضعفين تقويت بشوند حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحیفه امام – جلد 6 – صفحه 461 ***** اهمیّت فضای مجازی به انداره ی انقلاب اسلامی است "مقام معظم رهبری" ***** آن کسی قلمش قلم انسانی است که از روی انصاف بنویسد. امام خمینی (ره) ***** همان طوري که در سابق عمل مي‌شد، روضه‌خواني بشود، مرثيه گفته بشود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها گفته بشود. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام – جلد 15 – ص 332 ***** نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مي‌کنم که نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره‌هاي تزئيناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است که متأسفانه با سياست‌هاي غلط حاکمان دست‌نشانده به خاک مذلت نشسته‌اند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 80 ***** پيغمبر اسلام تمام عمرش در امور سياسي بود، تمام عمرش را صرف كرد در سياست اسلامي، و حكومت اسلامي تشكيل داد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 15، ص 11 ***** امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست. مقام معظم رهبری ***** راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری


 

 

 

تاريخ انتشار: 20 آبان 1390 ساعت 21:04:16
زندگي نامه امام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)

 

باب دوازدهم در بيان تاريخ نهال حديقه مصطفوى و گل بوستان مرتضوى امام دهم امام على نقى عليه السّلام است‏

 

فصل اوّل : در بيان تاريخ ولادت و نسب و اسم و لقب و كنيت آن حضرت است‏

 

اسم شريف آن جناب على بود، و كنيت او ابو الحسن، و مشهورترين القاب آن جناب نقى و هادى بود، و آن جناب را نجيب و مرتضى و عالم و فقيه و امين و مؤتمن و طيّب و متوكّل و عسكرى نيز مى‏گفتند «1». چون سرّ من رأى را براى لشكر بنا كردند، آن را عسكر مى‏گفتند؛ و امام على نقى و امام حسن را به سبب سكناى آن بلده، عسكرى مى‏ناميدند «2».

و در سال ولادت آن حضرت اشهر آن است كه سال دويست و دوازدهم هجرت بود، و جمعى كثير سال دويست و چهاردهم نيز گفته‏اند. امّا ولادت مشهور پانزدهم ذيحجّه است‏ «3».

 

به روايت ديگر كه شيخ در مصباح نقل كرده است : بيست و هفتم ذيحجّه است. به روايت ابن عبّاس در دوّم يا سه‏شنبه پنجم ماه رجب واقع شد. به روايت على بن ابراهيم قمّى : روز سه‏شنبه سيزدهم ماه رجب واقع شد، و زيارتى كه از ناحيه مقدّسه بيرون آمده، دلالت مى‏كند بر آن كه ولادت آن حضرت در ماه رجب بوده‏ «4».

و مكان ولادت آن شريف موضعى است در حوالى مدينه طيّبه كه آن را صريا

______________________________ (1) مناقب ابن شهر آشوب 4/ 432.

(2) علل الشرايع 1/ 241.

(3) كافى 1/ 497.

(4) بحار الأنوار 50/ 116.

 ----------------------------------------------------------------------------

مى‏گويند «1».

در بصائر الدّرجات به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه چون حق تعالى خواهد كه امامى را خلق نمايد، هفت برگ از بهشت براى پدر آن امام مى‏فرستد، چون تناول مى‏نمايد، نطفه امام منعقد مى‏شود؛ چون آن نطفه مبارك به رحم مادر منتقل مى‏گردد، صداى مردم را مى‏شنود؛ چون به زمين مى‏آيد، حق تعالى عمودى از نور براى او ميان آسمان و زمين بلند مى‏كند، و ملكى بر بازوى راست او اين آيه را مى‏نويسند كه: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ «2» «3».

و والد ماجد آن جناب، امام محمّد تقى بود، و والده‏اش امّ ولدى بود كه او را سمانه مغربيّه مى‏گفتند «4».

و نقش نگين آن حضرت به روايت فصول مهمّه : «اللَّه ربّي و هو عصمتي من خلقه» بود «5».

به روايت ديگر: حفظ العهود من أخلاق المعبود «6».

به روايتى : آن جناب گندمگون بوده‏ «7».

______________________________ (1) اعلام الورى 355؛ ارشاد شيخ مفيد 2/ 297.

(2) سوره انعام/ آيه 115.

(3) بصائر الدرجات 438.

(4) كشف الغمّه 3/ 166 و 190؛ اعلام الورى 355؛ كافى 1/ 498.

(5) الفصول المهمّه 274.

(6) بحار الأنوار 50/ 117.

(7) الفصول المهمّه 274.

--------------------------------------------------------------------

 

فصل دوّم : در تاريخ شهادت آن حضرت و بعضى از ستمهائى كه از مخالفان دين بر آن امام مبين واقع شد

 

سال شهادت آن جناب به اتّفاق سال دويست و پنجاه و چهارم هجرت بود، و در روز وفات خلاف است، به روايت ديگر على بن ابراهيم قمّى و ابن عيّاش: روز سه‏شنبه سوّم ماه رجب به روايت ابن خشّاب: بيست و پنجم ماه جمادى الآخر بود. به روايت ديگر:

بيست و هفتم ماه مذكور. به روايت ديگر: بيست و ششم ماه مذكور «1».

 

و سنّ شريف آن جناب در آن وقت به چهل سال رسيده بود «2». به روايت ديگر: به چهل و يك سال و چند ماه‏ «3»، و در هنگام وفات والد خود كه به منصب جليل القدر امامت كبرا و خلافت عظما سرافراز گرديد از عمر شريفش شش سال و پنج ماه تقريباً گذشته بود «4»، و مدّت امامت آن حضرت سى و سه سال و كسرى بود، و قريب به سيزده سال در مدينه اقامت فرمود «5»، و بعد از آن متوكّل لعين آن حضرت را به سرّ من رأى‏

______________________________ (1) كشف الغمّه 3/ 167- 169 و 177 و 190؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/ 433.

(2) كشف الغمّه 3/ 168 و 177.

(3) كشف الغمّه 3/ 168 و 169 و 177؛ ارشاد شيخ مفيد 2/ 297.

(4) كشف الغمّه 3/ 168؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/ 433.

(5) مناقب ابن شهر آشوب 4/ 433؛ كشف الغمّه 3/ 177 و 190؛ ارشاد شيخ مفيد 2/ 297.

-------------------------------------------------------------------------

طلبيد، و بيست سال در آن جا توطّن فرمود در خانه‏اى كه اكنون مدفن شريف آن جناب است‏ «1».

 

بنا بر قول ابن بابويه و جماعتى ديگر، معتمد عبّاسى آن حضرت را به زهر شهيد كرد «2»، و در وقت شهادت آن امام غريب به غير از امام حسن عسكرى عليه السّلام كسى نزد آن جناب نبود، و در جنازه آن جناب جميع امرا و اشراف حاضر شدند، امام حسن عسكرى عليه السّلام در جنازه پدر شهيد خود گريبان چاك كرد و خود متوجّه غسل و كفن و دفن والد بزرگوار خود شد، و آن جناب را در حجره‏اى كه محلّ عبادت آن حضرت بود دفن كرد، پس جمعى از منافقان آن زمان اعتراض كردند كه گريبان چاك كردن در مصيبت مناسب منصب امامت نيست، حضرت فرمود: اى جاهلان احمق چه مى‏دانيد احكام دين خدا را، حضرت موسى پيغمبر خدا بود و در ماتم برادر خود هارون گريبان چاك كرد «3».

 

و در ايّام اقامت سرّ من رأى از متوكّل لعين و غير او از خلفاى جور و اتباع ايشان اذيّتها و ستمهاى بسيار بر آن امام اخيار وارد شد.

 

و سبب طلبيدن آن جناب به سرّ من رأى به روايت شيخ مفيد و ديگران آن بود كه :

عبد اللَّه بن محمّد والى مدينه اذيّت و اهانت بسيار به آن امام بزرگوار مى‏رسانيد، تا آن كه نامه‏ها به متوكّل لعين نوشت در باب آن جناب كه سبب خشم و غضب آن لعين گردد «4».

به روايت ديگر: بريحه به آن لعين نوشت كه : اگر تو را به مكّه و مدينه حاجتى هست، على بن محمّد را از اين ديار بيرون بر كه اكثر اين ناحيه را مطيع و منقاد خود گردانيده است‏ «5».

 

به روايت اوّل : چون حضرت مطّلع شد كه والى مدينه به متوكّل امرى چند نوشته كه موجب اذيّت و اضرار آن لعين نسبت به آن جناب خواهد گرديد، نامه‏اى به متوكّل نوشت و در آن نامه درج كرد كه: والى آزار و اذيّت به من مى‏رساند، و آن چه در حقّ من نوشته‏

______________________________ (1) روضة الواعظين 246.

(2) مناقب ابن شهر آشوب 4/ 433.

(3) رجال كشى 2/ 842.

(4) ارشاد شيخ مفيد 2/ 309.

(5) عيون المعجزات 119.

----------------------------------------------------------------------

محض كذب و افتراست، متوكّل لعين براى مصلحت نامه مشفقانه به حضرت نوشت، و در آن نامه امام زمان را تعظيم و اكرام كرد، و نوشت كه : چون مطّلع شديم كه عبد اللَّه بن محمّد نسبت به شما سلوك ناموافقى كرد، منصب او را تغيير داديم، و محمّد بن فضل را به جاى او نصب كرديم، و او را تأكيد تمام در اعزاز و اكرام شما كرده‏ايم.

 

و ابراهيم بن العبّاس را گفت كه : نامه‏اى به حضرت نوشت كه، خليفه مشتاق ملاقات وافر البركات شما گرديده، و خواهان آن هست كه اگر بر شما دشوار نباشد، متوجّه اين صوب گرديد با هر كه خواهيد از اهل بيت و خويشان و حشم و خدمتكاران خود، با نهايت سكون و اطمينان خاطر، به رفاقت هر كه اراده داشته باشيد، و هر وقت كه خواهيد بار كنيد، و هرگاه كه اراده نمائيد نزول فرمائيد، و يحيى بن هرثمه را به خدمت شما فرستاده كه اگر خواهيد در اين راه در خدمت شما باشد، و در هر باب اطاعت امر شما نمايد، و در اين باب مبالغه بسيار او را فرمود، بدانيد كه هيچ‏يك از اهل بيت و خويشان و فرزندان و مخصوصان خليفه نزد او از شما گرامى‏تر نيست، و نهايت لطف و شفقت و مهربانى نسبت به شما دارد.

 

چون اين نامه به آن جناب رسيد، به زودى تهيّه سفر خود نمود، با يحيى بن هرثمه متوجّه سرّ من رأى گرديد. چون حضرت داخل شد، آن لعين را خاطر جمع شد، سلوك خود را تغيير داد و آن جناب را چند روز بار نداد، و حكم كرد آن جناب را در كاروان‏سرايى كه غربا و گدايان در آن جا مى‏بودند فرود آوردند، و بعد از چند روز خانه‏اى براى آن جناب تعيين كردند و حضرت را به آن خانه نقل كردند «1».

 

كلينى و ديگران از صالح بن سعيد روايت كرده‏اند كه گفت : روزى داخل سرّ من رأى شدم و به خدمت آن جناب رفتم و گفتم : اين ستمكاران در همه امور سعى كردند در اطفاى نور تو و پنهان كردن ذكر تو، تا آن كه تو را در چنين جائى فرود آوردند كه محلّ نزول گدايان و غريبان بى‏نام و نشان است، حضرت فرمود كه : اى پسر سعيد هنوز تو در معرفت قدر و منزلت ما در اين پايه‏اى، و گمان مى‏كنى كه اينها با رفعت شأن ما منافات‏

______________________________ (1) ارشاد شيخ مفيد 2/ 309.

-----------------------------------------------------------------------------

دارد، و نمى‏دانى كه كسى را كه خدا بلند كرد، به اينها پست نمى‏شود. پس به دست مبارك خود اشاره كرد به جانبى، چون به آن جانب نظر كردم، بستانها ديدم به انواع رياحين آراسته، و باغها ديدم به انواع ميوه‏ها پيراسته، و نهرها ديدم كه در صحن باغها جارى بود، و قصرها و حوران و غلمان در آنها مشاهده كردم كه هرگز نظير آنها را خيال نكرده بودم، از مشاهده اين احوال ديده‏ام حيران و عقلم پريشان شد، پس حضرت فرمود : ما هر جا كه باشيم، اينها از براى ما مهيّاست، و در كاروان سراى گدايان نيستيم‏ «1».

 

و متوكّل لعين در مدّت حيات حيله‏هاى بسيار براى دفع آن جناب برانگيخت، و معجزات بسيار از آن جناب مشاهده كرد، تا آن كه به نفرين آن جناب هلاك شد، و آسيب به آن جناب نتوانست رسانيد.

 

سيّد ابن طاووس و ديگران روايت كرده‏اند كه چون متوكّل لعين، فتح بن خاقان وزير خود را خواست كه اعزاز و اكرام نمايد و منزلت او را نزد خود بر ديگران ظاهر گرداند، و در حقيقت غرض او نقص شأن و استخفاف قدر امام على نقى عليه السّلام بود، و اين امر را بهانه كرده بود، پس در روز بسيار گرمى با فتح بن خاقان سوار شد و حكم كرد كه جميع امرا و علما و سادات و اشراف و اعيان در ركاب ايشان پياده بروند، و از جمله آنها امام نقى عليه السّلام بود.

 

زراقه حاجب متوكّل گفت كه : من در آن روز آن جناب را مشاهده كردم كه پياده مى‏رفت و تعب بسيار مى‏كشيد و عرق از بدن مباركش مى‏ريخت، من نزديك آن جناب رفتم و گفتم : يا بن رسول اللَّه شما چرا خود را تعب مى‏فرمائيد؟ حضرت فرمود كه : غرض آن لعين از اينها استخفاف من است، و ليكن حرمت بدن من نزد خدا كمتر از ناقه صالح نيست.

 

به روايت ديگر فرمود كه: يك ريزه ناخن من نزد حق تعالى گرامى‏تر است از ناقه صالح و فرزندان او.

زرّاقه گفت : چون به خانه برگشتم، اين قصّه را به معلّم اولاد خود كه گمان تشيّع به او

______________________________ (1) كافى 1/ 498.

---------------------------------------------------------------------

داشتم نقل كردم، او سوگند داد مرا كه : تو البتّه از آن حضرت شنيدى اين سخن را؟! من سوگند ياد كردم كه شنيدم، پس گفت : فكر كار خود بكن كه متوكّل سه روز ديگر هلاك مى‏شود تا از قضيّه او آسيبى به تو نرسد، من گفتم : از چه دانستى؟ گفت : براى آن كه آن حضرت دروغ نمى‏گويد، حق تعالى در قصّه قوم صالح فرموده است : تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ‏ «1» و ايشان بعد از پى كردن ناقه به سه روز هلاك شدند.

 

من چون اين سخن را از او شنيدم، او را دشنام دادم و بيرون كردم، و چون او بيرون رفت، با خود انديشه كردم كه بسا باشد كه اين سخن راست باشد، اگر احتياطى در امور خود بكنم به من ضررى نخواهد داشت، پس اموال خود را پراكنده كردم و انتظار انقضاى سه روز را مى‏كشيدم. چون روز سوّم شد، منتصر فرزند متوكّل با جمعى از اتراك و غلامان مخصوص او به مجلس آن لعين آمدند و او را با فتح بن خاقان پاره پاره كردند. بعد از مشاهده اين حال، اعتقاد به امامت آن حضرت كردم، و به خدمت او رفتم آن چه ميان من و آن معلّم گذشته بود عرض كردم، فرمود كه : معلّم راست گفت، من در آن روز بر او نفرين كردم، و حق تعالى دعاى مرا مستجاب گردانيد «2».

 

ابن بابويه و ديگران روايت كرده‏اند از صقر بن ابى دلف كه چون حضرت امام على نقى عليه السّلام را به سرّ من رأى آوردند، به خدمت آن حضرت رفتم كه خبرى از احوال آن جناب بگيريم، و آن حضرت را نزد زراقى حاجب متوكّل محبوس كرده بودند، چون نزد او رفتم گفت : چه‏كار دارى؟ گفتم : به ديدن شما آمده‏ام، ساعتى نشستم چون مجلس خلوت شد، گفت : گويا آمده‏اى كه خبرى از صاحب و امام خود بگيرى، من ترسيدم و گفتم : صاحب من خليفه است. گفت : ساكت شو كه مولاى تو بر حق است، و من نيز اعتقاد تو دارم و او را امام مى‏دانم، پس گفت : آيا مى‏خواهى نزد او بروى؟ گفتم : بلى، گفت : صبر كن كه صاحب البريد بيرون رود. چون بيرون رفت، كسى با من همراه كرد و گفت : ببر او را نزد علوى كه محبوس است، و او را نزد او بگذار و برگرد.

 

چون به خدمت آن جناب رفتم ديدم بر روى حصيرى نشسته است، و در برابرش‏

______________________________ (1) سوره هود/ آيه 65.

(2) مهج الدعوات 266.

-------------------------------------------------------------------------

قبرى كنده‏اند، پس سلام كردم و در خدمت آن جناب نشستم، حضرت فرمود كه : براى چه آمده‏اى؟ گفتم : آمده‏ام كه از احوال شما خبرى گيرم، چون نظر من بر قبر افتاد گريان شدم، حضرت فرمود كه : گريان مباش كه در اين وقت از ايشان آسيبى به من نمى‏رسد، گفتم : الحمد للَّه، پس مسأله‏اى چند از آن جناب پرسيدم. چون جواب مسائل را بيان كرد فرمود كه : برخيز وداع كن و بيرون رو كه ايمن نيستم كه از آن لعين ضررى به تو رسد «1».

 

قطب راوندى روايت كرده است از ابن اورمه كه گفت : در زمان متوكّل به سرّ من رأى رفتم، شنيدم كه متوكّل لعين حضرت امام على نقى عليه السّلام را در خانه سعيد حاجب محبوس كرده است براى استعلام احوال آن جناب به خانه سعيد رفتم، چون نظرش بر من افتاد گفت : آيا مى‏خواهى خداى خود را ببينى؟ گفتم : منزّه هست خدا از آن كه ديده‏ها او را دريابد. گفت : آن كسى را مى‏گويم كه شما امام مى‏دانيد، گفتم : مى‏خواهم. گفت : مرا امر كرده‏اند به كشتن او، و فردا او را به قتل خواهم رسانيد.

 

 پس رخصت داد كه به خدمت آن جناب رفتم، چون داخل شدم ديدم كه آن امام معصوم در حجره‏اى نشسته است و پيش روى او قبرى مى‏كنند، چون سلام كردم، و جواب شنيدم و آن قبر را مشاهده كردم، بى‏تاب شدم و گريستم، حضرت فرمود كه : سبب گريه تو چيست؟ گفتم : چون نگريم و تو را بر اين حال مى‏بينم، و قبر از براى تو حفر مى‏نمايند؟ حضرت فرمود كه : گريه مكن كه ايشان را ميسّر نخواهد شد اين امر، تا دو روز ديگر خون متوكّل و حاجب هر دو ريخته خواهد شد، و چنان شد كه حضرت فرمود «2».

 

ايضاً به سند معتبر از فضل بن احمد كاتب روايت كرده است كه گفت : روزى من با معتز به مجلس متوكّل رفتم، او بر كرسى نشسته و فتح بن خاقان نزد او ايستاده بود، پس معتز سلام كرد و ايستاد، من در عقب او ايستادم، و قاعده چنان بود كه هرگاه معتز داخل مى‏شد او را مرحبا مى‏گفت و تكليف نشستن مى‏كرد، در اين روز از غايت غضب و تغييرى كه در حال او بود متوجّه معتز نشد و با فتح بن خاقان سخن مى‏گفت، و هر ساعت صورتش متغيّر مى‏گرديد، و شعله غضبش افروخته‏تر مى‏شد، و به فتح بن خاقان مى‏گفت : آن كه تو در

______________________________ (1) معانى الاخبار 123.

(2) خرايج 1/ 412.

---------------------------------------------------------------------

حقّ او سخن مى‏گوئى چنين و چنان كرده است، و فتح آتش خشم او را فرو مى‏نشانيد و مى‏گفت : اينها بر او افتراست و او از اينها برى است، فايده نمى‏كرد و خشم او زياده مى‏شد و مى‏گفت : به خدا سوگند كه اين مرائى را مى‏كشم كه دعوى دروغ مى‏كند و رخنه در دولت من مى‏افكند. پس گفت : بياور چهار نفر از غلامان ترك را، چون حاضر شدند، به هر يك از ايشان شمشيرى داد و ايشان را امر كرد كه چون امام على نقى عليه السّلام حاضر شود، او را به قتل آورند، گفت : به خدا سوگند كه بعد از كشتن، جسد او را خواهم سوخت. بعد از ساعتى ديدم كه حجّاب آن ملعون آمدند و گفتند : آمد، ناگاه ديدم كه حضرت داخل شد و لبهاى مباركش حركت مى‏كرد و دعائى مى‏خواند، و اثر اضطراب و خوف به هيچ وجه در آن حضرت نبود. چون نظر آن لعين بر حضرت افتاد، خود را از كرسى به زير افكند و به استقبال حضرت شتافت و او را در بر گرفت و دست مباركش را و ميان دو ديده‏اش را بوسيد، و شمشير در دستش بود گفت : اى فرزند رسول خدا، اى بهترين خلق، اى پسر عمّ من و مولاى من، اى ابو الحسن براى چه تصديق كشيده و آمده‏اى در چنين وقتى؟ حضرت فرمود : پيك تو آمد در اين وقت و مرا طلبيد، متوكّل گفت : دروغ گفته است آن ولد الزّنا، گفت : برگرد اين سيّد من به هر جا كه خواهى برو، پس وزير و فرزند و خويشان خود را گفت كه : مشايعت آن حضرت بكنيد.

 

چون نظر غلامان ترك بر آن حضرت افتاد، نزد آن حضرت بر زمين افتادند و تعظيم آن حضرت نمودند. چون بيرون رفت، متوكّل غلامان را طلبيد و ترجمان را گفت كه از ايشان سؤال كن كه به چه سبب او را سجده و تعظيم كردند، ايشان گفتند : از مهابت آن حضرت بى‏اختيار شديم. چون پيدا شد، در دور او زياده از صد شمشير برهنه ديديم، و آن شمشيردار را نمى‏توانستيم ديد، و مشاهده اين حالت مانع شد ما را از آن كه امر تو را به عمل آوريم، و دل ما پر از خوف و بيم شد، پس متوكّل رو به فتح آورد و گفت : اين امام توست و خنديد، فتح شاد شد به آن كه آن بليّه از آن جناب گذشت و مصداق احوال او به ظهور آمد «1».

______________________________ (1) خرايج 1/ 417.

---------------------------------------------------------------------

كلينى و شيخ مفيد و ديگران از ابراهيم بن محمّد طاهرى روايت كرده‏اند كه خراجى در بدن متوكّل به هم رسيد كه مشرف بر هلاك گرديد و كسى جرأت نمى‏كرد كه نيشترى به آن برساند، پس مادر متوكّل نذر كرد كه اگر عافيت يابد، مال جليلى براى حضرت امام على نقى عليه السّلام بفرستد، پس فتح بن خاقان به متوكّل گفت كه : اگر مى‏خواهى نزد حضرت امام على نقى عليه السّلام بفرستيم شايد دوائى براى اين مرض بفرمايد، گفت :بفرستيد.

 

 چون به خدمت حضرت رفتند و حال او را عرض كردند، فرمود كه : پشكل گوسفند را در گلاب بخيسانند و بر آن خراج بندند. چون آن خبر را آوردند، جمعى از اتباع خليفه كه حاضر بودند خنديدند و استهزا كردند، فتح بن خاقان گفت : مى‏دانم كه حرف آن حضرت بى‏اصل نيست، و اگر آن چه فرموده است به عمل آوريد ضررى نخواهد داشت، چون دوا را بر آن موضع بستند، در ساعت منفجر شد و آن لعين از درد و الم راحت يافت، و مادرش ده هزار دينار در كيسه كرده سر كيسه را مهر كرد و براى آن جناب فرستاد.

 

چون آن لعين از آن مرض شفا يافت، مردى كه او را بطحائى مى‏گفتند نزد متوكّل بود، بد آن حضرت بسيار گفت، و گفت : اسلحه و اموال بسيار جمع كرده است و داعيه خروج دارد، پس شبى متوكّل سعيد حاجب را طلبيد و گفت : بى‏خبر به خانه امام على نقى عليه السّلام برو و هر چه در آن جا از اسلحه و اموال كه بيابى براى من بياور، سعيد گفت : در ميان شب نردبانى برداشتم و به خانه آن حضرت رفتم، و نردبان را بر ديوار خانه گذاشتم، چون خواستم به زير روم راه را گم كردم و حيران شدم، ناگاه حضرت از اندرون خانه مرا ندا كرد كه : اى سعيد باش تا شمع از براى تو بياورند. چون شمع آوردند، به زير رفتم ديدم كه حضرت جبّه‏اى از پشم پوشيده و عمامه بر سر داشته و سجّاده خود را بر روى حصيرى گسترده، و بر بالاى سجاده رو به قبله نشسته است. پس فرمود : برو و در اين خانه‏ها بگرد و آن چه بيابى بردار، من رفتم و جميع خانه‏هاى حجره را تفتيش كردم، در آنها هيچ نيافتم مگر يك بدره كه بر سرش مهر مادر متوكّل بود، و يك كيسه سر به مهرى ديگر، پس فرمود : مصلّاى مرا بردار. چون برداشتم، در زير مصلّا شمشيرى يافتم كه غلاف چوبى داشت و بر روى آن غلاف هيچ نگرفته بودند، آن شمشير را با دو بدره زر برداشتم و نزد متوكّل رفتم، چون مهر مادر خود را بر آن بدره ديد، او را طلبيد و از حقيقت حال سؤال كرد، مادرش گفت : در مرض تو من نذر كرده بودم كه اگر عافيت يابى ده هزار دينار براى او بفرستم، و اين بدره همان است كه من براى او فرستاده‏ام، و هنوز مهرش را بر نداشته است. چون كيسه ديگر را گشود، چهار صد دينار در آن بدره بود، پس متوكّل يك بدره ديگر به آن ضم كرد و گفت : اى سعيد اين بدره‏ها را با آن كيسه و شمشير براى او ببر و عذرخواهى او بكن.

 

چون آنها را به خدمت آن حضرت بردم گفتم : اى سيّد من از تقصير من بگذر كه بى‏ادبى كردم و بى‏رخصت به خانه تو در آمدم، چون از خليفه مأمور بودم معذورم، حضرت فرمود : وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ‏ «1» يعنى : بزودى خواهند دانست آنها كه ستم مى‏كنند كه بازگشت آنها به سوى كجاست‏ «2».

 

و قصّه بركه سباع مشهور است كه آن لعين در پيش قصر خود ساخته بود، و شيران و درندگان را در آن جا جا داده بود، و هر كه را اراده عقوبت داشت به آن بركه مى‏انداخت، روزى حضرت امام على نقى عليه السّلام را در آن بركه انداخت، حضرت مشغول نماز شد و سباع و درندگان بر دور آن جناب مى‏گرديدند و از روى تذلّل نزد او دم بر زمين مى‏ماليدند و رو بر پاى مباركش مى‏گذاشتند، چون اين حالت را مشاهده كرد حكم كرد كه آن جناب را به زودى بيرون آوردند تا موجب مزيد اعتقاد مردم نگردد «3».

______________________________ (1) سوره شعراء/ آيه 227.

(2) اعلام الورى/ 344؛ كافى 1/ 499؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/ 415؛ ارشاد/ 309.

(3) خرايج/ 210.

--------------------------------------------------------------------------

منبع : جلاء العيون،علامه مجلسي(متوفي 1111ق) ، صفحه 973 تا 985 ،نشر سرور قم، سال 1382

 

(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت روا نيست)







 
نظرات خوانندگان:
 

نظرات حاوي توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمي‌شود.

نام:
پست الکترونيک:
متن پيام:


 
آخرين اخبار و مطالب 
گزارشی از:خانم خدیجه غبیشاوی
به بهانه کاهش نرخ زاد و ولد در ایران/ چرا زنان ایرانی میلی به فرزندآوری ندارند؟
سرکوب اعتراضات دانشجویی حامیان فلسطین در دانشگاه های آمریکا با گارد ایالتی (+عکس)
برخی از پیام های تسلیت در پی درگذشت همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
روایت همسر حاج‌آقا مصطفی از آداب معاشرت امام
مراسم تشییع همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی شنبه برگزار می شود
آیت الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیت‌الله بروجردی، با سازمان‌دهی ایشان به اوج رسید/ ایشان معتقد بودند ما برای دنیا حرف داریم
مثنوی "گرگ درون" سروده ی فریدون مشیری
استاد حوزه علمیه قم : اگر برای آبادانی دین کاری نمی کنیم، دین را خراب تر نکنیم
پزشکیان : امروز در مجلس اولویت عده‌ای موضوع حجاب است/ این موضوع با زور و گشت ارشاد نتیجه‌ عکس خواهد داد
واکنش ایران به بیانیه کویت و اردن در خصوص میدان آرش
سلبریتی‌ها و سندروم فتوشاپ سازی/ در حاشیۀ بیماری ترانه علیدوستی
در مراسم رونمایی از کتاب «چالش‌های تاریخی»؛
مرتضی اشراقی: اندیشه‌های امام به‌طور هدفمند تحریف می‌شود/ شاخص و ملاک حقیقت اندیشه حضرت امام، رهبر معظم انقلاب هستند/ یکی از وظایف مهم مورخ، جهاد تببین است/ امروز مردم غزه تاریخ ساز یک حماسه عظیم هستند
با دعوت از وزرای اقتصاد و صمت به مناظره تاکید شد؛
فرشاد مومنی: به سوی روند قهقرایی گسترش فقر و عقب ماندگی حرکت می کنیم/ راحت می گویند نقشی در افزایش نرخ ارز نداریم! / وزیر مسئول تولید، می گوید آنقدر واردات کرده ایم که گلوگاه های گمرکی بند آمده! با عنوان «اصلاحات پارامتریک» از جیب حقوق بگیران سرقت می کنند
به مناسبت اولین روز از هفته کار و کارگر
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگران
سرو قلیان اکسیژن و جوانانی که موش آزمایشگاهی شده‌اند
به بهانه ی چهلمین سالگرد شهادت
مثنوی " علمدار بسيج " در وصف شهيد بزرگوار احمد دلاكه (دالکه) سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)
یادداشتی از: آقای میکائیل جواهری
نماز را در هر حال و حالتی بجا آوریم
گزارش تصویری:
بمناسبت 5 اردیبهشت، چهلمین سالگرد شهادت یار دیرین، شهید والامقام احمد دالکه
یادداشت:
ملت که نباید همیشه در شعب ابی طالب زندگی کنند
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان‌:
نمازهای جماعت الان در کشور ما ورشکسته است

آرشیو همه مطالب


 
پربازديدها 
پیام تسلیت سید حسن خمینی به محسن مهرعلیزاده
ارتش اسرائیل یک مقام ارشد حزب الله را ترور کرد
اعزام ۸۷ هزار زائر در عملیات حج تمتع/ ۱۸ فرودگاه معین حج هستند
جزئیات اعزام حج عمره از ۳ اردیبهشت
پیام تبریک رهبر معظم انقلاب اسلامی به قهرمانان کشتی آزاد و فرنگی به مناسبت قهرمانی در آسیا
سید حسن خمینی: قهرمانی تیم‌های ملی کشتی آزاد و کشتی فرنگی کشورمان در آسیا موجب افتخار و خوشحالی همه ایرانیان ورزش دوست است
پرتویی از کلام امام (ره)
نقشه استعمار، ایجاد اسرائیل بزرگ
۱۲ سوال جدی درباره پرونده حجت الاسلام کاظم صدیقی
وزیر دفاع پاکستان: پاسخ به تجاوزهای اسرائیل حق مشروع ایران است
واکنش نخست‌وزیر مالزی به پاسخ ایران به اسرائیل
مقام سابق امنیتی ترکیه: خسارت پاسخ نظامی ایران سنگین بود
یادداشتی از: محسن هاشمی رفسنجانی
واکنش محسن هاشمی به جنجال کاظم صدیقی، پناهیان و زاکانی: هواداران تفسیر قدرت محور از اسلام ۱۰ درصد جامعه را تشکیل می‌دهند
جلسه نماینده اسرائیل با منافقین درپی حمله ایران
اردن کمک به صهیونیست‌‌ها را تائید کرد
جایزه خوش خدمتی پادشاه اردن
این که در زندگی مردم چه رخ خواهد داد برای دولت اهمیت ندارد
علیرضابیگی: گوشت کیلویی ۷۰۰ هزار تومان قابل انکار است؟
پناهیان: مساله حجاب با ساخت ۲ تا سریال قابل حل است/ باید نیروهایمان را برای پولدار شدن تربیت کنیم/ حق نداریم از نظر اقتصادی گدا باشیم
مجلس نمایندگان آمریکا تدابیر ضدایرانی بیشتری را تصویب کرد
افزایش ۱۶ تا ۴۵ درصدی کرایه‌های مترو، اتوبوس و تاکسی‌ها از شنبه
بعد از انقلاب، یک میلیون هکتار از جنگلهای کشور نابود شده است


 
آمار بازديد از سايت 
تعداد بازدید امروز: 47111
تعداد بازدید دیروز: 58465
بازدید کل: 66861029
مشاهده آمار کامل
تمامي حقوق براي هيئت انصارالخميني (ره) محفوظ است.