امام خمینی (ره) والله اسلام تمامش سیاست است؛ ***** مقام معظم رهبری: به گفتار امام و کردار امام اهتمام بورزید ***** امام خمینی(ره): ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد 1367/4/29 ***** امام خمینی(رحمة الله علیه) : حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند 1366/5/12***** امام خمینی (ره) شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است ***** امام خمینی (ره): ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم ***** امام خمینی(ره) ”من برای آنکه شما جوانان شایسته ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.„ ***** حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَ یونِسَ الرِّفاقَ؛ خوش اخلاقى روزى ها را زیاد مى کند و میان دوستان انس و الفت پدید مى آورد. «نهج الفصاحه، ح 781»***** امام خمینی(س) علم همراه تهذیبِ نفس است که انسان را به مقام انسانیت می رساند .هم در علم کوشا باشید و هم در عمل و هم در تهذیب اخلاق ***** بايد مسائل اسلامي حل بشود در اينجا و پياده بشود. بايد مستضعفين را حمايت بكنند، بايد مستضعفين تقويت بشوند حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحیفه امام – جلد 6 – صفحه 461 ***** اهمیّت فضای مجازی به انداره ی انقلاب اسلامی است "مقام معظم رهبری" ***** آن کسی قلمش قلم انسانی است که از روی انصاف بنویسد. امام خمینی (ره) ***** همان طوري که در سابق عمل مي‌شد، روضه‌خواني بشود، مرثيه گفته بشود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها گفته بشود. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام – جلد 15 – ص 332 ***** نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مي‌کنم که نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره‌هاي تزئيناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است که متأسفانه با سياست‌هاي غلط حاکمان دست‌نشانده به خاک مذلت نشسته‌اند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 80 ***** پيغمبر اسلام تمام عمرش در امور سياسي بود، تمام عمرش را صرف كرد در سياست اسلامي، و حكومت اسلامي تشكيل داد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 15، ص 11 ***** امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست. مقام معظم رهبری ***** راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری


 

 

 

تاريخ انتشار: 16 آذر 1390 ساعت 21:05:02
مرورى گذرا بر زندگى حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام از ولادت تا شهادت‏ (2)

روز هشتم محرم، تشنگى بر امام حسين عليه السّلام مستولى شد، برادرش عباس را با بيست تن سواره و همين تعداد پياده براى آوردن آب اعزام نمود، اين گروه نگهبانان را از كمين‏گاه به كنارى زده و وارد شريعه شدند و آب نوشيده و مشك‏هاى خود را پر از آب نموده و بازگشتند.

 

سپس فرمانى از عبيد اللّه به عمر سعد رسيد كه وى را بر جنگ و نبرد با امام عليه السّلام تشويق مى‏كرد. از اين رو، سپاهيان دشمن سوار بر مركب شده و امام حسين عليه السّلام و اهل بيت و يارانش را به محاصره در آوردند.

 

 روز نهم محرم، امام حسين عليه السّلام برادرش عباس را به اتفاق جمعى از ياران خود نزد سپاهيان دشمن فرستاد و به او فرمود: «اگر توانستى تا فردا از آنان مهلت بگير» و بدين ترتيب با تبادل سخن و نكوهشى كه ميان آنان به وجود آمد، به او مهلت دادند. با فرا رسيدن تاريكى شب، اين انسان‏هاى والا به نماز و راز و نياز و ركوع و سجود پرداختند. صداى تلاوت قرآن آن‏ها كه چون نواى زنبوران عسل طنين‏انداز بود، به گوش سپاهيان دشمن مى‏رسيد.

 

آن‏گاه سيّد و سالارشان حسين عليه السّلام حضور يافت و با آنان چنين سخن گفت :

 

«أثنى على اللّه أحسن الثناء و أحمده على السّراء و الضرّاء، اللهم إنى أحمدك على أن أكرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فى الدّين و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدة، فاجعلنا من الشاكرين (امّا بعد) فإنّى لا أعلم اصحابا أوفى و لا خيرا من أصحابى و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتى، فجزاكم اللّه عنّى خيرا، ألا و إنّى لأظنّ أنّ لنا يوما من هؤلاء، ألا و إنّى قد أذنت لكم، فانطلقوا جميعا فى حلّ ليس عليكم منّى ذمام، و هذا الليل قد غشيكم فاتّخذوه جملا و دعونى و هؤلاء القوم فإنّهم ليس يريدون غيرى». «1»

 

«خدا را به بهترين وجه ستايش كرده و او را در شدايد و آسايش، سپاس مى‏گويم. خدايا  تو را مى‏ستايم كه بر خاندان ما با نبوّت، كرامت بخشيدى و قرآن را به ما آموختى و به دين و آيين آشنايمان ساختى و به ما گوش حق شنو و چشم حق بين و قلب روشن عنايت كردى، ما را از سپاسگزاران مقرّر فرما.

 

اما بعد : من اصحاب و يارانى بهتر از ياران خويش نديده‏ام و اهل بيت و خاندانى باوفاتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند از ناحيه من به همه شما پاداش خير عطا كند، به هوش باشيد! به اعتقاد من، ما امروز با دشمن درگير خواهيم شد، اكنون شما آزاديد، من بيعتم را از شما برداشتم و به شما اجازه مى‏دهم از تاريكى شب استفاده كرده و همگى پراكنده شويد و مرا با اين گروه تنها بگذاريد؛ زيرا آنان تنها مرا مى‏خواهند».

 

اهل بيت و ياران او از رفتن خوددارى كرده و در پاسخ حضرت مطالبى عنوان كردند كه مورد تقدير و سپاس آن بزرگوار قرار گرفت. سپس از نزد آنان بيرون رفت و آن‏ها را در حالات خوش عبادتى كه داشتند تنها گذاشت تا خود به امورش بپردازد و سفارش‏هاى لازم را بنمايد.

 

بامداد روز بعد، امام عليه السّلام ياران خويش را كه سى و دو سواره و چهل تن پياده بودند، سازمان داد؛ زهير را بر جناح راست سپاه گماشت و سمت چپ آن را به حبيب سپرد و پرچم را به دست برادرش عباس عليه السّلام داد و خيمه‏ها را پشت سر سپاه قرار داد و پشت خيمه‏ها خندقى حفر نمود و آن را پر از نى و هيزم كرد و سپس به‏

______________________________ (1). ارشاد: 2/ 91.

__________________________________________

آتش كشيد تا دشمن از پشت خيمه‏ها حمله‏ور نشود.

عمر سعد نيز سپاه خود را كه در آن روز تعدادشان به سى هزار تن مى‏رسيد، آراست؛ جناح راست آن را به عمرو بن حجّاج، و جناح چپ را به شمر بن ذى الجوشن سپرد و عزرة بن قيس‏ «1» را به فرماندهى سواره نظام و شبث بن ربعى را بر پيادگان گمارد و پرچم را به «دريد» يا «ذويد» غلام خويش سپرد «2».

 

وقتى امام عليه السّلام به سپاه دشمن نگريست، دست‏هايش را به دعا برداشت و عرضه داشت :

 

«اللهم أنت ثقتى فى كلّ كرب، و أنت رجائى فى كل شدّة، و أنت لى فى كل أمر نزل بى‏ثقة و عدّة، كم من همّ يضعف فيه الفؤاد و تقلّ فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق، و يشمت فيه العدوّ، أنزلته بك و شكوته إليك رغبة منّى اليك عمّن سواك، ففرّجته عنّى و كشفته، فأنت ولىّ كلّ نعمة و صاحب كلّ حسنة، و منتهى كلّ رغبة». «3»

 

«خدايا تو در هر غم و اندوه، پناهگاه و در هر پيش آمد ناگوارى مايه اميد من، و در هر حادثه‏اى سلاح و ملجأ من هستى، آن‏گاه كه غم‏هاى كمرشكن بر من فرو مى‏ريخت و دل‏ها در برابرش آب و راه هر چاره‏اى در برابر آن مسدود مى‏گشت، از غم‏هاى جانكاهى كه با ديدن آن‏ها، دوستان دورى جسته و دشمنان، زبان به شماتت مى‏گشودند، به پيشگاه تو شكايت آورده و از ديگران قطع اميد نموده‏ام، تو بودى كه غم و اندوهم را برطرف ساخته و از ميان بردى، تو صاحب هر نعمت و آخرين مقصد و مقصود من هستى».

 

پس از آن امام عليه السّلام مركب خويش را خواست و سوار بر آن شد و با صداى بلند فرمود :

 

«يا أهل العراق- و جلّهم يسمع- اسمعوا قولى و لا تعجلوا حتى أعظكم بما يحقّ‏

______________________________ (1). در ارشاد، «عروة بن قيس» آمده است.

(2). ارشاد: 2/ 95.

(3). همان.

_____________________________________

لكم علىّ، و حتّى أعتذر اليكم من مقدمى هذا و أعذر فيكم، فان قبلتم عذرى و صدّقتم قولى و أعطيتمونى النصف من أنفسكم كنتم بذلك أسعد، و إن لم تقبلوا منّى العذر و لم تعطونى النصف من أنفسكم فأجمعوا أمركم و شركاءكم ثمّ لا يكن أمركم عليكم غمّة ثمّ اقضوا إلىّ و لا تنظرون، انّ وليّى اللّه الّذي نزّل الكتاب و هو يتولّى الصالحين». «1»

 

«اى عراقيان!- همه صداى حضرت را مى‏شنيدند- سخنم را بشنويد و شتابزده عمل نكنيد، تا وظيفه خود را كه پند و نصيحت شماست، انجام دهم و انگيزه سفر خويش را به اين ديار بيان كنم، اگر دليلم را پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و با ما من از در انصاف در آمديد، راه سعادت را دريافته‏ايد و اگر دليل مرا نپذيرفتيد و منصفانه عمل نكرديد، همه شما دست به دست هم دهيد و هر تصميمى را كه درباره من داريد به اجرا بگذاريد و مهلتم ندهيد، يار و پشتيبان من خدايى است كه قرآن را فرو فرستاد و او يار و ياور نيك‏سرشتان است».

 

حاضران اندكى سكوت كردند، حضرت حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و آن گونه كه شايسته بود خدا را مورد ستايش قرار داد و بر پيامبرش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و فرشتگان و پيامبران او به بهترين وجه ممكن درود فرستاد، به گونه‏اى كه قبل و بعد از او هيچ سخنورى چنين رسا سخن نگفته بود، آنگاه فرمود :

 

«اما بعد: فانسبونى من أنا؟ ثم ارجعوا إلى أنفسكم و عاتبوها، فانظروا هل يصلح لكم قتلى و انتهاك حرمتى؟ أ لست ابن بنت نبيّكم و ابن وصيّه و ابن عمّه و اوّل المؤمنين، المصدّق لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بما جاء به من عند ربّه؟! أو ليس حمزة سيّد الشهداء عمّى؟! أو ليس جعفر الطّيار فى الجنّة بجناحين عمّى؟! أو ليس بلغكم ما قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لى و لأخى هذان سيّدا شباب أهل الجنّة؟! فان صدّقتمونى بما أقول و هو الحق، فو اللّه ما تعمّدت الكذب منذ علمت أنّ اللّه يمقت عليه اهله، و إن كذّبتمونى فإنّ فيكم من إن سألتموه عن ذلكم أخبركم، سلوا جابر بن عبد اللّه‏

______________________________ (1). همان.

________________________________

الأنصارى، و أبا سعيد الخدرى، و سهل بن سهل الساعدى‏ «1»، و زيد بن أرقم، و أنس بن مالك يخبروكم أنّهم سمعوا هذه المقالة من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، اما فى هذا حاجز لكم عن دمى؟!».

 

«مردم! بگوييد: من چه كسى هستم؟! سپس به خود آييد و خويشتن را نكوهش نماييد و ببينيد آيا كشتن و در هم شكستن حريم من براى شما رواست؟! آيا من فرزند دخت پيامبر شما نيستم؟! آيا من فرزند [على‏] وصىّ و پسر عموى پيامبر شما نيستم؟! مگر من فرزند كسى نيستم كه پيش از همه مسلمانان به خدا ايمان آورد و قبل از همه، رسالت پيامبر را تصديق نمود؟! آيا حمزه سيد الشهداء عموى پدر من نيست؟! آيا جعفر طيّار كه با دو بال در بهشت پرواز مى‏كند، عموى من نيست؟! آيا شما سخن پيامبر را در حق من و برادرم نشنيده‏ايد كه فرمود: «اين دو، سروران جوانان بهشت‏اند؟!

 

اگر مرا در گفتارم تصديق كنيد، مواردى كه يادآور شدم حقايقى است كه كوچك‏ترين خلافى در آن وجود ندارد؛ زيرا من از آن روز كه دريافته‏ام خداوند، ضرر و زيان دروغ را به گوينده آن برمى‏گرداند، هيچ‏گاه دروغ نگفته‏ام و اگر مرا تكذيب نماييد، اكنون ميان شما افرادى وجود دارند كه اگر در اين زمينه از آن‏ها بپرسيد به شما پاسخ خواهند داد؛ از جابر بن عبد اللّه انصارى، ابو سعيد خدرى، سهل بن سهل ساعدى، زيد بن ارقم و مالك بن انس بپرسيد، به شما خواهند گفت كه : اين سخن را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيده‏اند، آيا موارد ياد شده، مانع ريختن خون من نمى‏شود؟!».

 

شمر، سخن حضرت را قطع كرد و حبيب بن مظهّر به شمر پاسخ داد كه در شرح حال حبيب بدان خواهيم پرداخت.

 

 امام عليه السّلام سخنان خويش را از سر گرفت و فرمود:

«فإن كنتم فى شكّ من هذا، أ فتشكّون أنى ابن بنت نبيّكم؟! فو اللّه ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبىّ غيرى فيكم و لا فى غيركم، و يحكم! أ تطلبوني بقتيل فيكم‏

______________________________ (1). در ارشاد، «سهل بن سعد» آمده است.

______________________________________

قتلته أو مال لكم استهلكته، او بقصاص جراحة؟!».

 

«اگر در گفتار پيامبر درباره من و برادرم ترديد داريد، آيا در اين واقعيّت كه من پسر دختر پيامبر شما هستم نيز شك داريد؟!، به خدا سوگند! در همه دنيا و در ميان شما و ديگران، پسر دختر پيامبرى جز من وجود ندارد، واى بر شما! آيا كسى از شما را كشته‏ام كه در مقابل خون وى مرا به قتل برسانيد؟! آيا مال كسى را گرفته‏ام و يا جراحتى بر شما وارد ساخته‏ام تا مرا سزاوار كيفر بدانيد؟».

 

هيچ يك از آنان بدان حضرت پاسخى نداد. امام عليه السّلام آن‏ها را مخاطب ساخت و فرمود :

 

«يا شبث ابن ربعى و يا حجّار بن ابجر و يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحرث! أ لم تكتبوا إلىّ ان قد أينعت الثمار و اخضرّ الجناب و إنّما تقدّم على جند لك مجنّدة؟!».

 

«اى شبث بن ربعى و اى حجّار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى يزيد بن حرث! آيا شما به من نامه ننوشتيد كه ميوه‏هايمان رسيده و درختانمان سر سبز و خرّم است و در انتظار تو دقيقه شمارى مى‏كنيم، در كوفه لشكريانى مجهز و آماده در اختيار تو است؟»

 

قيس بن اشعث در پاسخ امام گفت : ما نمى‏دانيم چه مى‏گويى؟ ولى [اگر از ما مى‏شنوى‏] به اطاعت پسر عمّ خود گردن بنه، چرا كه آنان جز رضايت تو چيزى در نظر ندارند.

 

امام عليه السّلام بدو فرمود :

 

«أنت أخو أخيك، أ تريد أن تطالب بأكثر من دم مسلم؟!».

 

«تو نيز، برادر برادرت (محمد بن اشعث) هستى، آيا مى‏خواهى بيش از خون بهاى مسلم از تو مطالبه گردد؟!».

 

سپس فرمود : «و اللّه لا اعطيكم بيدىّ إعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد، يا عباد اللّه! إنّى عذت بربّى، و ربّكم أن ترجمون، أعوذ بربّى و ربّكم من كل متكبّر لا يؤمن‏ بيوم الحساب».

 

«به خدا سوگند! نه دست ذلّت در دست آنان مى‏نهم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار مى‏كنم، من به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى‏برم كه گفتارم را دور مى‏افكنيد، از شرّ هر انسان متكبّرى كه ايمان به روز جزا ندارد، به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى‏برم».

 

سپس شتر خود را خوابانيد و عقبة بن سمعان زانوهاى شتر را بست و جمعيّت، پيشروى خود را به سمت امام آغاز، و اسبانشان به حركت در آمد، امام عليه السّلام «مرتجز» اسب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عمّامه و زره و شمشير آن حضرت را خواست و لباس رزم رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بر تن كرد و سوار بر اسب شد و در برابر سپاهيان قرار گرفت و آنان را به سكوت دعوت كرد ولى پذيرا نشدند و سپس به سرزنش يك ديگر پرداختند و سكوت نمودند.

 

حضرت آنان را مخاطب قرار داد. خدا را حمد و سپاس گفت و آنان را به وجود مقدّس خويش و سخنانى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درباره‏اش فرموده بود و به اسب، زره، عمّامه و شمشير آن حضرت سوگند داد و آنان در پاسخ، همه سخنان وى را تصديق كردند.

 

 از آنان پرسيد: پس چرا كمر قتل او را بسته‏اند؟ در پاسخ گفتند : براى اطاعت از فرمان فرمانرواى خويش دست به اين كار مى‏زنند. امام عليه السّلام بار دوّم آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود :

 

«تبّا لكم أيّتها الجماعة و ترحا، أ حين استصرختمونا والهين فأصرخناكم موجفين، سللتم علينا سيفا لنا فى أيمانكم و حششتم علينا نارا اقتد حناها على عدوّنا و عدوّكم؟ فاصبحتم إلبا لأعدائكم على أوليائكم بغير عدل أفشوه فيكم، و لا أمل أصبح لكم فيهم، فهلّا لكم الويلات تركتمونا و السيف مشيم، و الجأش طامن و الرأى لما يستصحف، و لكن أسرعتم اليها كطيرة الدّباء، و تداعيتم اليها كتهافت الفراش، فسحقا لكم يا عبيد الامّة، و شذاذ الأحزاب و نبذة الكتاب، و محرّفى الكلم، و عصبة الأم، و نفثة الشيطان و مطفئ السنن، و يحكم؟ أ هؤلاء تعضدون، و عنّا تتخاذلون؟! أجل و اللّه، غدر فيكم قديم و شجت عليه أصولكم، و تأزرت عليه فروعكم، فكنتم‏ أخبث ثمر، شجى للناظر و أكلة للغاصب، ألا و إن الدعيّ ابن الدّعىّ قد ركز بين اثنتين، بين السلّة و الذلّة، و هيهات منّا الذلّة، يأبى اللّه لنا ذلك و رسوله و المؤمنون، و حجور طابت و طهرت، و أنوف حميّة، و نفوس ابيّة من أن نؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام، ألا و إنى زاحف بهذه الاسرة على قلّة العدد و خذلان الناصر!».

 

«مردم! ننگ و ذلّت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتياق فراوان ما را به يارى خود خوانديد و آن‏گاه كه به فرياد شما پاسخ مثبت داده و به سرعت به سوى شما شتافتيم، شمشيرهاى خود ما را بر ضدّمان به كار گرفتيد و آتش فتنه‏اى را كه دشمن مشترك برافروخته بود، عليه ما شعله‏ور ساختيد و به حمايت و پشتيبانى دشمنانتان و بر ضد پيشوايان خود به پاخاستيد بى‏آن كه اين دشمنان در عدل و داد، گامى به سود شما بردارند و يا اميد خيرى در آنان داشته باشيد.

 

واى بر شما! كه روى از ما برتافتيد و از يارى و كمك ما سرباز زديد، آن‏گاه كه تيغ‏ها در غلاف و دل‏ها آرام و عقايد استوار بود، مانند ملخ از هر دو طرف به سوى ما روى آورديد، ولى چون پروانه از هر سو فرو ريختيد، رويتان سياه باد! اى بردگان زنان! اى ته ‏ماندگان احزاب فاسد كه قرآن را پشت سر انداختيد و كلام خدا را تحريف كرديد، در زمره خيانت‏كاران در آمده و از شيطان پيروى نموديد، و سنّت‏ها را به خاموشى كشانديد.

 

واى بر شما! از آنان (يزيديان) پشتيبانى مى‏كنيد و دست از يارى ما بر مى‏داريد؟! آرى؛ به خدا سوگند! شما در گذشته اهل خيانت بوديد و اصل و ريشه شما بر آن استوار و شاخسارتان بدان تقويت گشته است. شما به ميوه نامباركى مى‏مانيد كه در گلوى باغبان رنج ديده‏اش گير كند و در كام سارق ستمگرش لذت‏بخش باشد، به هوش باشيد! اين انسان فرومايه، فرزند فرومايه، مرا بين دوراهى شمشير و ذلّت‏پذيرى قرار داده است؛ هيهات كه ما زير بار ذلّت رويم؛ زيرا خداوند و پيامبرش و مؤمنان از ذلّت‏پذيرى ما ناخرسندند و دامن‏هاى پاك مادران و دلاور مردان غيرتمند و انسان‏هاى والاتبار روا نمى‏دانند كه ما اطاعت فرومايگان پست را بر شهادت در صحنه كارزار ترجيح دهيم. به هوش باشيد! من اكنون، با تعداد اندك اين خاندان، تنها و بى‏يارو ياور، براى مبارزه به پيش خواهيم رفت».

 

و آن‏گاه اشعار فروة بن مسيك مرادى را زمزمه كرد :

 

فان نهزم فهزّامون قدما 

 

و إن نهزم فغير مهزّمينا 

و ما إن طبّنا جبن و لكن‏

 

منايانا و دولة آخرينا

فقل للشامتين بنا افيقوا

 

سيلقى الشامتون كما لقينا

     

يعنى : اگر بر دشمن پيروز گرديم، در گذشته نيز پيروزمند بوده‏ايم و اگر شكست بخوريم، باز شكست از آن ما نيست. ترسى به دل راه نمى‏دهيم، ولى براى ما حوادثى رخ داد و سودى به ديگران رسيد. به شماتت كنندگان ما بگو : بيدار باشيد كه آنان نيز مانند ما با شماتت كنندگان رو به رو خواهند شد.

 

سپس فرمود : «أما و اللّه لا تلبثون بعدها إلّا كريث ما يركب الفرس حتّى تدور بكم دور الرّحى، و تقلق بكم قلق المحور، عهد عهده إلىّ أبى عن جدّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ‏ «1»، إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏ «2»، اللّهم احبس عنهم قطر السماء، و ابعث عليهم سنين كسنى يوسف، و سلّط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كأسا مصبّرة فإنّهم كذّبونا و خذلونا و أنت ربّنا عليك توكّلنا و إليك المصير».

 

«به خدا سوگند! پس از اين جنگ، به شما مهلت داده نمى‏شود كه سوار بر مركب مراد خود شويد، مگر همان اندازه كه سواركارى بر اسب خويش است تا اين كه آسياى حوادث، شما را به گردش درآورد و مانند محور و مدار سنگ آسيا مضطربتان ساخت، اين عهد و سفارشى است كه آن را پدرم از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بازگو نموده است. بنا بر اين، با هم فكران خود دست به‏

______________________________ (1). يونس/ 71.

(2). هود/ 55.

________________________________

هم دهيد و تصميم باطل خود را پس از آن كه امر بر شما روشن گرديده، درباره من اجرا كنيد و مهلتم ندهيد، من بر خدا كه پروردگار من و شماست توكل مى‏كنم و اختيار هر جنبنده‏اى در دست قدرت اوست و خداى من بر صراط مستقيم است».

 

سپس دستان مبارك خويش را به آسمان بلند كرد و عرضه داشت : «خدايا باران رحمتت را از آنان قطع كن و سال‏هاى سختى چون سال‏هاى قحطى و خشكسالى دوران يوسف بر آنان بفرست و جوان ثقفى را بر آنان مسلّط گردان تا با جام تلخ ذلّت و خوارى، سيرابشان سازد؛ زيرا آنان ما را تكذيب كردند و دست از يارى ما شستند. تو پروردگار مايى، بر تو توكل كرده‏ايم و برگشتمان به سوى تو است».

 

آن‏گاه حرّ بن يزيد به آن حضرت پيوست و عمر سعد به سپاه فرمان جنگ داد.

 

سالم و يسار وارد ميدان شدند و جنگ درگرفت. شمر و عمرو بن حجّاج بر سپاهيان بانگ زدند و گفتند : اين‏ها مردانى‏اند كه تا پاى جان مقاومت مى‏كنند، كسى به تنهايى با آنان نجنگد. در پى اين سخنان، سپاهيان از هر سو آنان را در برگرفته و در حلقه محاصره قرار دادند. شمر، بر جناح چپ سپاه امام عليه السّلام و عمرو، بر جناح راست آن يورش بردند. ياران امام هم چنان ثابت قدم و استوار بر زانو نشستند و با تيراندازى، آنان را دور ساختند، در اين حمله كه آن را نخستين يورش دشمن ناميده‏اند، كمى تعداد سپاه حسين عليه السّلام نمودار شد، از سواره نظام جز اندكى باقى نمانده بود و از پياده نظام تعدادى نزديك به پنجاه تن، شربت شهادت نوشيده بودند.

 

امام عليه السّلام نماز ظهر را اوّل وقت به عنوان نماز خوف به جا آورد و قبل از نماز و در اثناى آن با افرادى كه خود را سپر حمايت امام عليه السّلام كرده بودند، درگيريهايى رخ داد و پس از نماز ظهر نيز ادامه يافت به گونه‏اى كه كسى از ياران حسين باقى نماند. از اين رو، اهل بيت پيامبر، وارد كارزار شدند. آنان نيز همگى به شهادت رسيدند.

 

حضرت، خود به ميدان آمد. دست بر محاسن مبارك خود- كه از خون رنگين شده‏ و با گذشت ساعاتى به سياهى گراييده بود- نهاد و فرمود :

 

«اشتدّ غضب اللّه على اليهود إذ قالوا عزير ابن اللّه، و اشتدّ غضبه على النصارى اذ قالوا المسيح بن اللّه، و اشتدّ غضبه على قوم ارادوا ليقتلوا ابن بنت نبيّهم». «1»

 

«خشم خدا آن‏گاه بر يهوديان سخت گرديد كه گفتند : عزيز، فرزند خداست و بر نصارى آن‏گاه شدت يافت كه مسيح را فرزند خدا دانستند و بر گروهى كه در پى كشتن فرزند دخت پيامبرشان برآمدند، شدت گرفت».

 

سپس امام عليه السّلام صدا زد : «هل من ذابّ يذبّ عن حرم رسول اللّه؟ هل من موحّد يخاف اللّه فينا؟ هل من مغيث يرجو اليه بإغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عند اللّه باغاثتنا؟!».

 

«آيا كسى وجود دارد تا از حرم رسول خدا دفاع نمايد؟ آيا فريادرسى كه براى خدا به فرياد ما برسد، نيست؟ آيا يار و ياورى كه به اميد پاداش الهى ما را يارى نمايد وجود دارد؟».

 

صداى ناله و فغان زنان بلند شد، حضرت به سوى خيمه‏ها رفت تا زنان را ساكت كند و كودك خويش را از خواهرش زينب گرفت ولى هدف تير حرمله يا عقبه قرار گرفت و تير بر گلويش نشست كه در بيان شرح حال وى خواهد آمد. حضرت، خون گلوى او را با دست‏هايش گرفت و به آسمان پاشيد و عرضه داشت : «هون علىّ ما نزل بى، أنّه بعين اللّه».

 

«اين مصيبت نيز بر من آسان است؛ زيرا خدا ناظر بر آن است».

 

سپس شمشير ميان آنان گذاشت و سرهاى دشمن را پرتاب مى‏كرد و بر اجساد آنان مى‏تاخت. مردى از «بنى دارم» با پرتاب تيرى گلوى مبارك حضرت را نشانه رفت.

امام عليه السّلام تير را كشيد و دست‏هايش را زير گلوى خويش گشود پر از خون كه شدند آن‏ها را به آسمان پاشيد و عرضه داشت :

______________________________ (1). لهوف: 158.

__________________________________

«اللهمّ إنى أشكوا إليك ممّا يفعل بابن بنت نبيّك‏ «1»».

«خدايا! از رفتارى كه با فرزند دخت پيامبرت صورت مى‏گيرد، نزدت شكايت مى‏آورم».

 

آن‏گاه به خيمه‏ها بازگشت و لباسى خواست تا آن را زير لباس‏هايش بر تن كند، پيراهن كوتاهى برايش آوردند، فرمود :

«لا، هذا لباس من ضربت عليه الذلّة».

«اين را نمى‏پسندم، زيرا اين لباس افراد خوار و ذليل است».

 

بردى يمانى- كه چشم را خيره مى‏كرد- حضورش آوردند، قسمت‏هايى از آن را پاره كرد و زير لباس خود پوشيد و سپس در حالى كه از زخم‏هاى بدنش خون بيرون مى‏جست، چونان شير خشمگين بر دشمن تاخت. سپاهيان دشمن به سرعت از برابرش مى‏گريختند و از سمت چپ و راست، ميان او و خيمه‏گاهش فاصله مى‏انداختند، حضرت بر آنان بانگ زد و فرمود :

 

«ويلكم يا شيعة آل أبى سفيان! إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحرارا فى دنياكم هذه، و ارجعوا إلى أحسابكم إن كنتم عربا كما تزعمون».

 

«اى پيروان خاندان ابو سفيان! اگر دين نداريد و از روز جزا نمى‏هراسيد، لا اقل در زندگى، آزاد مرد باشيد و اگر آن گونه كه ادعا مى‏كنيد خود را عرب مى‏پنداريد، به نياى خود بينديشيد و شرف انسانى خويش را حفظ كنيد».

 

شمر «2» صدا زد : فرزند فاطمه! چه مى‏گويى؟

 

حضرت فرمود : مى‏گويم: «إنى اقاتلكم و تقاتلونى و النساء ليس عليهنّ جناح فامنعوا عتاتكم و جهّالكم من التعرّض لحرمى ما دمت حيّا».

______________________________ (1). ارشاد: 2/ 109.

(2). وى شمر بن ذى الجوشن است كه در شعر و بر سر زبان‏ها «شمر» خوانده مى‏شود كه بر خلاف ضبط اسم اوست. و نام پدر شمر، ذو الجوشن و نام خودش شراحيل بن اعور قرط بن عمرو بن معاوية بن كلاب كلابى ضبابى است. او قاتل ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام و مبتلاى به بيمارى پيسى بود و از خوارج به شمار مى‏آمد.

______________________________________

«من و شما با يكديگر در نبرديم، گناه زنان چيست؟ تا من زنده‏ام ياغيان و اراذل و اوباش خود را از تعرّض به خيام حرمم بازداريد».

 

شمر گفت : «لك ذلك يا بن فاطمه؛ فرزند فاطمه! اين امر بر عهده تو است».

 

سپس حضرت بر آن‏ها حمله‏ور شد و آنان نيز يورش بردند، ولى با اين وصف، حضرت هنوز درخواست جرعه‏اى آب داشت، ولى بدان دست نيافت. در اثر جراحات وارده، ضعف بر آن بزرگوار چيره شد، براى استراحت لحظه‏اى ايستاد ولى ناگهان سنگى به سويش پرتاب شد و به پيشانى مباركش اصابت كرد و خون بر چهره‏اش جارى شد، خواست با گوشه پيراهنش خون از چهره بزدايد، كه تيرى قلب نازنينش را نشانه رفت، تير را از پشت سر كشيد، خون مانند ناودان فوران زد، در جاى خود ايستاد و قدرت بر حركت را از دست داد، شمر بن ذى الجوشن (لعنة اللّه عليه) بر سپاهش بانگ زد و گفت : چرا منتظريد؟

 

صالح بن وهب مزنى، نيزه‏اى بر تهيگاه آن بزرگوار زد، حضرت در حالى كه مى‏فرمود :

 

«بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه؛ به نام و ياد خدا و بر آيين رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بر روى گونه سمت راست از روى اسب به زمين افتاد. سپس از جا برخاست. زرعة بن شريك، شمشيرى بر كتف چپ او زد و ديگرى شمشيرى بر پشت او وارد ساخت، حضرت به صورت روى زمين قرار گرفت و با كمك گردن، سر مباركش را بالا مى‏گرفت و به زمين مى‏خورد. سنان نيزه‏اى در استخوان‏هاى بالاى سينه‏اش فرو برد و آن را بيرون آورد و بر سينه‏اش زد و نيز همين شخص تيرى به سويش پرتاب كرد كه به گلوى مباركش اصابت نمود.

 

حضرت بر جاى خود نشست و تير را از گلو خارج ساخت و دو كف دست را زير گلو به يك ديگر نزديك ساخت تا پر از خون شدند و با آن‏ها سر و صورتش را خضاب نمود و مى‏فرمود: «هكذا ألقى اللّه مخضّبا بدمى مغصوبا علىّ حقّى».

 

«اين گونه به ديدار خدايم مى‏روم، سر و صورتم به خونم خضاب و حقّم سلب شده است».

 

مالك بن نسر كندى‏ «1» از راه رسيد و امام را دشنام داد و محاسن شريفش را به دست گرفت و با شمشير بر سر مبارك او كوبيد. خولى‏ «2» بن يزيد اصبحى، خواست سر از بدن او جدا كند، ولى به خود لرزيد، سنان وارد شد و بر دندان‏هاى مباركش شمشير نواخت و شمر آمد و سر از پيكر مبارك ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام جدا نمود و آن‏گاه لباس‏هاى مبارك او را به غارت بردند و سرهاى شهدا را از بدن جدا ساختند و پيكرهاى آنان را زير سمّ ستوران لگدكوب كردند.

 

خيمه‏ها به غارت رفت و كسانى كه در آن جا بودند به اسارت در آمدند و سرهاى شهدا را همراه با اسيران به كوفه و از آن جا به شام و سپس به مدينه وطن جدّشان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بردند.

______________________________ (1). وى از قبيله كنده و در برخى كتب «نسير» وارد شده است.

(2). برخى او را به اشتباه «خولى» گفته‏اند و اصبحى منسوب به «ذى اصبح» يكى از پادشاهان حمير است كه تازيانه‏هاى اصبحى بدو انتساب دارد.

 _____________________________

 

 

ماخذ : سلحشوران طف ، ترجمه ابصار العين في انصار الحسين(ع) ، شيخ محمد بن طاهر سماوي ، مترجم عباس جلالي ، صفحه 33 تا 66 ، انتشارات زائر قم سال 1381

         

بر گرفته از نرم افزار سیره معصومان ، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)

(استفاده از این مقاله با ذکر نشانی سایت جایز است)

 







 
نظرات خوانندگان:
 

نظرات حاوي توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمي‌شود.

نام:
پست الکترونيک:
متن پيام:


 
آخرين اخبار و مطالب 
گزارشی از:خانم خدیجه غبیشاوی
به بهانه کاهش نرخ زاد و ولد در ایران/ چرا زنان ایرانی میلی به فرزندآوری ندارند؟
سرکوب اعتراضات دانشجویی حامیان فلسطین در دانشگاه های آمریکا با گارد ایالتی (+عکس)
برخی از پیام های تسلیت در پی درگذشت همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
روایت همسر حاج‌آقا مصطفی از آداب معاشرت امام
مراسم تشییع همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی شنبه برگزار می شود
آیت الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیت‌الله بروجردی، با سازمان‌دهی ایشان به اوج رسید/ ایشان معتقد بودند ما برای دنیا حرف داریم
مثنوی "گرگ درون" سروده ی فریدون مشیری
استاد حوزه علمیه قم : اگر برای آبادانی دین کاری نمی کنیم، دین را خراب تر نکنیم
پزشکیان : امروز در مجلس اولویت عده‌ای موضوع حجاب است/ این موضوع با زور و گشت ارشاد نتیجه‌ عکس خواهد داد
واکنش ایران به بیانیه کویت و اردن در خصوص میدان آرش
سلبریتی‌ها و سندروم فتوشاپ سازی/ در حاشیۀ بیماری ترانه علیدوستی
در مراسم رونمایی از کتاب «چالش‌های تاریخی»؛
مرتضی اشراقی: اندیشه‌های امام به‌طور هدفمند تحریف می‌شود/ شاخص و ملاک حقیقت اندیشه حضرت امام، رهبر معظم انقلاب هستند/ یکی از وظایف مهم مورخ، جهاد تببین است/ امروز مردم غزه تاریخ ساز یک حماسه عظیم هستند
با دعوت از وزرای اقتصاد و صمت به مناظره تاکید شد؛
فرشاد مومنی: به سوی روند قهقرایی گسترش فقر و عقب ماندگی حرکت می کنیم/ راحت می گویند نقشی در افزایش نرخ ارز نداریم! / وزیر مسئول تولید، می گوید آنقدر واردات کرده ایم که گلوگاه های گمرکی بند آمده! با عنوان «اصلاحات پارامتریک» از جیب حقوق بگیران سرقت می کنند
به مناسبت اولین روز از هفته کار و کارگر
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگران
سرو قلیان اکسیژن و جوانانی که موش آزمایشگاهی شده‌اند
به بهانه ی چهلمین سالگرد شهادت
مثنوی " علمدار بسيج " در وصف شهيد بزرگوار احمد دلاكه (دالکه) سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)
یادداشتی از: آقای میکائیل جواهری
نماز را در هر حال و حالتی بجا آوریم
گزارش تصویری:
بمناسبت 5 اردیبهشت، چهلمین سالگرد شهادت یار دیرین، شهید والامقام احمد دالکه
یادداشت:
ملت که نباید همیشه در شعب ابی طالب زندگی کنند
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان‌:
نمازهای جماعت الان در کشور ما ورشکسته است

آرشیو همه مطالب


 
پربازديدها 
پیام تبریک رهبر معظم انقلاب اسلامی به قهرمانان کشتی آزاد و فرنگی به مناسبت قهرمانی در آسیا
سید حسن خمینی: قهرمانی تیم‌های ملی کشتی آزاد و کشتی فرنگی کشورمان در آسیا موجب افتخار و خوشحالی همه ایرانیان ورزش دوست است
پرتویی از کلام امام (ره)
نقشه استعمار، ایجاد اسرائیل بزرگ
جایزه خوش خدمتی پادشاه اردن
مجلس نمایندگان آمریکا تدابیر ضدایرانی بیشتری را تصویب کرد
پناهیان: مساله حجاب با ساخت ۲ تا سریال قابل حل است/ باید نیروهایمان را برای پولدار شدن تربیت کنیم/ حق نداریم از نظر اقتصادی گدا باشیم
افزایش ۱۶ تا ۴۵ درصدی کرایه‌های مترو، اتوبوس و تاکسی‌ها از شنبه
کمی با سازوکار حیرت‌انگیز و معجزه‌وار بینایی و چشمان خود آشنا شوید
بایدن: اگر ایران حملاتش علیه اسرائیل را گسترش دهد، آمریکا نیز وارد این درگیری خواهد شد
وزیر صمت: به حدی خودرو وارد شده که در بنادر جا نداریم
گزارش تصویری:
برگزاری چهارمین جلسه ی کلاس درس نهج البلاغه استاد حاج بهرام رحیمی در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1403/1/27
زیباترین مسجد جهان
معاون دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی کل قوا:
به محضِ اینکه صهیونیست‌‌ها علیه خاک ایران خطایی کنند، پاسخ ما شروع خواهد شد
فرشاد مومنی: دولت از انجام تعهدات خود طفره می رود
انتقاد روزنامه اطلاعات از کتمان تخلف چای دبش، حضور صدیقی درنمازجمعه، راه اندازی دوباره گشت ارشاد و.../عشق یکطرفه نمی‌شود؛ مسئولین هم مردم را دوست
دیدار جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح با فرمانده کل قوا
حضرت آیت الله جوادی آملی خطاب به بانک ها: جلوی اختلاس را بگیرید/ اگر مردم گرفتار فقر شوند، دین از بین خواهد رفت
اطلاعیه ی هیئت انصارالخمینی (ره) در مورد برگزاری جلسات هفتگی نهج البلاغه
پوستر:
محمد مهدی ایرانمنش از مجروحان حادثه ی تروریستی 13 دی کرمان در بیمارستان به شهادت رسید
حسینیون از شهادت حاج طالع یوسف زاده خبر داد


 
آمار بازديد از سايت 
تعداد بازدید امروز: 4961
تعداد بازدید دیروز: 54148
بازدید کل: 66873027
مشاهده آمار کامل
تمامي حقوق براي هيئت انصارالخميني (ره) محفوظ است.