تاريخ انتشار: 20 آذر 1390 ساعت 23:35:19
چشم بيمار -- غزلي عرفاني از امام خميني

من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم     چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم

 

  فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم       همچو منصور خريدار سرِ دار شدم

 

غم دلدار فكنده است به جانم، شررى       كـه به جان آمدم و شهره بازار شدم

 

درِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روز        كه من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدم

 

جامه زهد و ريا كَندم و بر تن كردم        خرقه پير خراباتى و هشيار شدم

 

 

واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد       از دم رند مى‏آلوده مَددكار شدم

 

 

بگذاريد كـه از بتكده يادى بكنم       من كه با دستِ بت ميكده، بيدار شدم

 

 
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=5787
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.