تاريخ انتشار: 12 دي 1390 ساعت 19:04:27
رنجش!

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .

 

 

علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

  

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.

  

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .

  

و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .

  

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :

  

خب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .

  

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

  

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

  

سقراط پرسید :

  

به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟

  

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .

  

و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .

 

  

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

 

  

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

 

  

و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟

 

  

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟

 

  

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.

 

  

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .

 

 

  

و به او طبیب روح و داروی جان رساند .

 

 

  

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .

 

” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است . ”

 

 

منبع : حکمت های پندآموز ـ داستانی از سقراط

 

** با تشكر از ارسال كننده : خانم ف . پور سلطان **

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=6657
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.