تاريخ انتشار: 30 شهريور 1394 ساعت 23:29:56
مثنوی "فردایی دگر" سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر) تقدیم به شهیدان والامقام

شهیدی را شبی در خواب دیدم
چه مشتاقانه آغوشم کشیدم

 

بگفتا یاد داری عهدمان را
لیالیِ تلاش و جهدمان را


کنار عکس روح الله نشستیم
تو گفتی ساقیا زین باده مستیم


قرارمان یقینا خاطرت هست
که باید جان بماند در کفِ دست


به پیمان ماندم آخر خود شکستم
به آنی تا درِ میخانه جستم


تو بر قول و قرار خویش هستی؟
هنوز از باده ی بادیّه مستی؟


عیان دیدم که جمعی داد کردند
همی دنیای خود آباد کردند


یقین از روز اوّل خوار بودند
درونِ آستین چون مار بودند


کنون چون تابِ سختی ها سرآمد
چرا حال و هوایی دیگر آمد؟


اگر خونِ شهیدان رفته از یاد
ز دستِ دیده و دل هر دو فریاد


کجا شد گریه های مادرانه؟
که آتش از درون می زد جوانه


بهانه گیریِ و داغِ یتیمان
سکوتِ همسران، شام غریبان


شبِ حمله شبِ میعادها بود
غریوِ شادی و فریادها بود


رفیقان ناممان از یاد بردند؟!
شهیدان زنده اند هرگز نمردند


ز رزم ما جهانی مات و منگ است
فتوح مشت در میدان جنگ است


در آن دورانِ ما هم فتنه ها بود
رسای سینه هامان یکصدا بود


نفاق از هیبت ما بی وطن شد
مگر مکرِ خوارج ریشه کن شد؟


اگر شیران لباس برّه پوشند
به آنی دین و میهن می فروشند


برادر جان تو هم همرنگ مایی
چرا در گیر و دارِ انزوایی


عزیزان لحظه ای اندیشه سازید
هماره همدلی را پیشه سازید


نیفتاده ز پا شیطانِ اکبر
نگردیده ز کید و حیله ابتر


مهاجر گر به دنیا دل نبندی
 به فردایی دگر با ما بخندی

برگرفته از کتاب "ساقی مستان"

  تعداد بازديدها: 4327
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=67122
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.