تاريخ انتشار: 09 آذر 1395 ساعت 00:21:14
بخشش و احسان امام حسن مجتبی(ع) نوشتاری از آیت الله امینی

استاد حوزه علمیه قم به نمونه ای از فضائل و حسنات امام حسن(ع) اشاره کرد.

استاد حوزه علمیه قم در نوشتاری به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی(ع) به نمونه ای از فضائا آن حضرت اشاره کرده و می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمود: مردى‌ به عثمان بن عفان که در مسجد نشسته بود، مراجعه کرد و چیزى‌ خواست. عثمان، پنج درهم به او داد. آن مرد گفت: «مرا به کسانى‌ معرفى‌ کن که بیشتر به من کمک کنند.» عثمان به گوشه‏ اى‌ از مسجد که حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر در آن جا نشسته بودند، اشاره کرد. مرد، نزد آنان رفت و سلام کرد و تقاضاى‌ کمک نمود.

امام حسن علیه السلام فرمود: «از مردم چیز خواستن، حرام است؛ جز در یکى‌ از این موارد: دیه مقتول، قرضى‌ که وقت ادایش فرا رسیده، فقر شدید.

درخواست تو در کدام یک از این‏هاست؟» عرض کرد: «در یکى‌ از این‏هاست.» امام حسن علیه السلام پنجاه دینار، امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبداللّه بن جعفر چهل و هشت دینار به او عطا کردند.

عثمان، در مقابل این بزرگوارى‌ و احسان گفت: «چه کسى‌ مى‌‏تواند همانند این جوانان باشد؟ اینان علم را از پدرشان آموخته ‏اند و خیر و حکمت را دریافت کرده‏ اند.»[۲۰]

سعید بن عبدالعزیز مى‌‏گوید: «حسن بن على‌ علیه السلام مردى‌ را دید که دعا مى‌‏کند و از خدا مى‌‏خواهد ده هزار درهم به او عطا کند. به منزل رفت و ده هزار درهم برایش فرستاد.»[۲۱]

مردى‌ خدمت امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد: تو را سوگند مى‌‏دهم به خدایى‌ که این همه نعمت را بدون شفیع، به شما عطا کرده، مرا از دست این دشمن ستم‏کارى‌ که نه به سال‏خوردگان احترام مى‌‏گذارد، نه به کودکان ترحم مى‌‏کند، نجات دهى‌.» امام حسن که تکیه کرده بود، نشست و فرمود: «دشمنت کیست تا برایت داد خواهى‌ کنم؟». آن مرد در جواب عرض کرد: «فقر و تهى‌ دستى‌.»

امام علیه السلام سربرداشت و به خدمتگزار خود فرمود: «هر چه نزد تو موجود است، حاضر کن.» خادم رفت و پنج هزار درهم آورد. فرمود: «همه را به این مرد بده.» بعد از آن فرمود: «تو را سوگند مى‌‏دهم که هر گاه این دشمن به تو روى‌ آورد، براى‌ داد خواهى‌ نزد من بیایى‌.»[۲۲]

ابن عایشه روایت کرده که یک مرد شامى‌، امام حسن علیه السلام را دید که سواره حرکت مى‌‏کند. شروع کرد به دشنام دادن و بد گفتن، ولى‌ آن حضرت جوابش را نداد تا این که از دشنام دادن فارغ شد. امام به سوى‌ آن مرد توجه کرد و سلام داد و فرمود: «یا شیخ! گمان دارم غریب هستى‌ و امر بر تو مشتبه شده است.

اگر طلب رضایت کنى‌، راضى‌ مى‌‏شوم، و اگر چیزى‌ بخواهى‌، عطا مى‌‏کنم و اگر رهنمود خواهى‌، تو را هدایت مى‌‏کنم و اگر حیوان سوارى‌ ندارى‌، به تو مى‌‏دهم و اگر گرسنه باشى‌، سیرت مى‌‏کنم و اگر برهنه باشى‌، لباست مى‌‏دهم و اگر محتاج باشى‌، نیازت را بر طرف مى‌‏سازم و اگر رانده شده ‏اى‌، پناهت مى‌‏دهم و اگر حاجتى‌ دارى‌ برآورده مى‌‏سازم و اگر اثاث سفرت را به منزل من‏ بیاورى‌ و میهمانم باشى‌، خشنود مى‌‏شوم. خانه ‏ام وسیع است و داراى‌ امکانات هستم.»

وقتى‌ مرد شامى‌، سخنان آن حضرت را شنید، گریست و عرض کرد:

«اشهد انّک خلیفه اللّه فى‌ ارضه. اللّه اعلم حیث یجعل رسالته. قبلًا تو و پدرت، مبغوض‏ترین مردم نزد من بودید، ولى‌ اکنون، تو محبوب‏ترین مردم پیش من هستى‌.».

آن گاه اثاث سفر خود را به منزل آن حضرت برد و میهمانش شد و از عقیده‏ مندان و دوستداران آن جناب گشت.[۲۳][۲۴]

پی نوشت:

[۲۰]. همان، ص ۳۳۲.

[۲۱]. همان، ص ۳۴۱.

[۲۲]. همان، ص ۳۵۰.

[۲۳]. همان، ص ۳۴۴.

[۲۴] امینى‌، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، ۱جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) – قم، چاپ: اول، ۱۳۸۸.

*شفقنا

  تعداد بازديدها: 2109
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=74490
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.